◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

البته این مطلبو از تو یه وب پیدا کردم........

 ﻗﺒﻼٌ ﭘﺴﺮﺍ ﺳﺮ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﻭﻧﻮﺭﺗﺮﺷﻮﻥ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﺪﻥ ...

ﻭ ﺍﻣﺎ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﺎﻫﺪﺵ ﺑﻮﺩﻡ :

ﺍﻭّﻟﯽ : ﻣﯿﮕﻤﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﺗﻢ ﺧﻮﺏ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﻫﺎ !!!

ﺩﻭّﻣﯽ : ﺁﺭﻩ ﻻﻣﺼﺐ ...

ﻣﻦ : 

ﻓﺮﺩﯾﻦ : 

اردلان تمجید!:

ﻗﯿﺼﺮ :  

خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عبرت گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نظر دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر ندادی؟؟؟؟؟؟؟برو نظر بده..........بگو خب!!!!!!!!!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 مرداد 1392برچسب:غیرت,پسر,دختروقیصرومحلهواردلان تمجید,فردین,دخی عمو, :: 2:55 :: توسط : m-sh

رفته بودم خونه مادر بزرگم هیچ کس نبود به جز پسر عمو و دخی عمم.....حوصلم شدید سریده بود

تصمیم گرفتم برگردم خونمون دو تا کوچه بالاتر.....خلاصه با دخی عمه و پسر عمو راه افتادیم سمت

خونمون......رسیدیم خونمون رفتیم اتاقم پیش کامی جون(کامپیوتر).....تصمیم گرفتیم واسه پسر عموم

وبلاگ درست کنم.....خلاصه رسیدیم به این سوال که از کی متنفری؟

پسر عموم یه ذره نگام کرده میگه آخه چه جوری بگم؟

میگم:بگو دیگه کشتی منو....

میگه دخی عمو.....

یه ذره نگاش کردم......

من.....:ا

دخی عمه....:ا

پسر عمو......:)))))))))

دخی عمو......:ا

کامپیوتر.......:ا

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:کامپیوتر,دخی عمو,دخی عمه,تنفر,وبلاگ,فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟,دانلود آهنگ, :: 23:34 :: توسط : m-sh

سلامممممممم........خوفین؟

شب بود.تو کوچه با بچه های فامیل حرف می زدیم.خونه مادر بزرگم بودیم و خوبی کوچشون اینه که صدسال یه بار عبور و مرور توش اتفاق می افته......بچه های فامیل شامل:پسر عمو هام،دوستاشون،دختر عموهام و دخی عمه......همه هم از من کوشولو ترن......بزرگشون منم......شوهر عمم اومد دخی عمه رو صدا زد گفت بره از تو ماشینش گوشیشو بیاره.....3 تا بچه کوشولو راه افتادن برن ما هم جو گیر با دخی عموم گفتیم ما میریم دنبالشون......حالا ساعت 12:30 شب ما تو کوچه ای که پشه پر نمیزد راه افتادیم رفتیم سمت ماشین.....درو باز کردم دخی عمه پرید تو ماشین گوشی رو پیدا کنه......یه آقایی اونطرف تر وایساده بود مارو نگاه می کرد هیچ کس هم تو کوچه نبود به غیر از ما و اون آقاهه......اول من دیدم بعد دخی عمو بزرگه(البته من بزرگ ترم ها ولی تو دختر عموهام این از اونا بزرگتر و از من کوچیکتره)گفت:این چرا به ما زل زده...؟؟؟؟بعد کوچیک ترام فهمیدن....حالا ما داشتیم خودمونو خیس می کردیم که یه وقت یارو دزدی چیزی نباشه این دخی عمم انگار چسبوندنش به صندلی.....هی ما گفتیم زود باش این لفتش داد....گوشی رو که پیدا کرد پرید پایین....درو قفل کردم و سوئیچو دادم دست دخی عمه....همه با هم دوتا پا داشتین دو تا دیگم قرض کردیم الفرار......تا رسیدیم سر کوچه ای که خونه مادر یزرگم توشه و بچه هام تو کوچه بودن سرعتمونو آوردیم پایین و مثل چندتا بچه خوب خیلی آروم رفتیم سمتشون.....از سر کوچه به یارو نگاه کردیم....هنوز زل زده بود به ما.....یعنی می خواستم سر شوهر عمه و اون یارو رو بکوبم به دیوار......پسرای فامیل هم انگار نه انگار ما رنگمون عین گچ دیواره......وقتی براشون تعریف کردیم دهنشون عین غار علی صدر صد متر باز شد.....

عکس العمل من....:ا

دخی عمه....:ا

دخی عمو....:ا

پسرای فامیل.....:O

آقاهه سر کوچه....:ا

شوهرعمه....:)))))))

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 3791
بازدید کل : 188696
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه